سبد خرید خالی است.
قصه های روستاتیش ، قصه های بومی و محلی سرزمین ماست . تلاش می کنیم تا آنها را به شما برسانیم .
یکی بود یکی نبود، در روزهای دور در همین اطراف رسم غریبی بود، یعنی از خیلی سالهای دور مرسوم بود که پادشاه پنج روز قبل از عید مردی را بهعنوان میر نوروزی یا پادشاه پنجروزه انتخاب میکرد و تخت خودش را به مردی که اغلب مسخرهباز یا بیکسوکار و ندار بود واگذار میکرد.
مردم این میر را مسخره میکردند اما مجبور بودند به دستوراتش گردن بگذارند و اغلب بعد از گذشتن پنج روز همه آن حکمها و دستورها و طلا و جواهراتی که به دست آورده بود میر نوروزی بدبخت، دود میشد و به هوا میرفت و میر را با خنده از شهر بیرون میانداختند و میرفتند پی زندگیشان، البته تا آن روزی که رحمت کچل بهحکم پادشاه حکم پادشاهی نوروز گرفت.
رحمت که میگویند بیپدر بزرگشده بود و یکدانه مو همروی سرش درنمیآمد، کفترباز بود و بیکار، خرجی خودش و مادرش از چند تا مرغی که از پدر خدابیامرزش ارث رسیده بود میرسید و آنیک دانه بز گر.
مادر رحمت هم همیشه در عذاب بود از شیطنت و زباندرازی پسری که هیچ کاری را دوست نداشت وتوی خیالش میخواست بزرگزاده و سکهدار باشد.
اما رحمت را کی گیر انداخته بود، وزیر پادشاه که رفته بود سر بازار و بالباس زنانه ایستاده بود و جنگ خروس رحمت و خروسهای دیگر را نگاه کرده بود و به سروصدا و حرفهای رحمت گوشداده بود که چطور سر خروسش را بالا میبرد و توی سر خروسهای دیگر میزد و همین هم بود که از این پسر کچل و بانمک خوشش آمده بود.
رحمت بیچاره را که میبردند، خروسش را داده بود به پیرمرد درویشی و به مادرش پیغام فرستاده بود که برود فلان جا و خودش را گموگور کند و منتظر رحمت بماند، چون همه خبر داشتند که میر نوروزی تقریباً هیچوقت آخر و عاقبت خوشی ندارد.
همین پارسالی را میگویند فردای خلع شدنش فلک کرده بودند و کلهاش را توی شکمبه گوسفند کرده بودند و سوار بر خر فرستاده بودنش به صحرا که گرگها و سگها بگیرندش.
اما رحمت از این بیدها نبود که به آن بادها بلرزد، حمام و خلعت و سبیل زغالی را باحوصله تحمل کرده بود وقتی دستور داده بودند که روی تخت بنشیند بهجای ترسولرز لمی داده بود و گفته بود میخواهد همه مردم شهر را به نان و کباب مهمان کند.
سوروساتی که باعث خوشحالی مردم و عصبانیت پادشاه و ترس وزیر شده بود و جنجالی توی شهر راه انداخته بود.
بعد هم رحمت توی بهارخواب شاهی رفته بود و برای مردمی که از حیاط شاهی نگاهش، حسابی رقصیده بود و آنوقت دستور داده بود خرسهای نمایشی را از روستا به عمارت شاهی بیاورند و آنوقت خرس را نشانده بود روی تخت و وقتی مردم افتاده بودند به خنده لباس و خلعت و همه لباسهای تنش را به خرس بخشیده بود.
خرس هم با خلعت و تاج شاهی دورهافتاده بود و هرچه بود شکسته بود و هرچه بود خورده بود و دیگر وزیر و اهالی عمارت تحمل نکرده بودند و رحمت را لخت و برهنه توی اتاق انداخته بودند و خرس را گرفته بودند و خدا میداند کجا رها کرده بودند چون رحمت گفته بود هرکس خرس را بکشد باید به دست مردم شهر ریزریز شود و مردم هم بعدازآن کباب و آن خلعت خرسی حسابی طرفدار رحمت بودند.
حالا پادشاه را میگویند که کارد میزدی خونش درنمیآمد از دست رحمت، وزیر را صدا زده بود و گفته بود این را شب ناکار کن و وزیر کسی را فرستاده بود جهت خفه کردن رحمت که دیده بودند مرد از بهارخواب فرار کرده و وسط مردم ایستاده و دارد برایشان میرقصد و بهشان از کیسه پادشاه شاباش میدهد و به اهالی مطبخ دستور میدهد که برای فردا پلو مرغ مفصلی بپزند و شهر را مهمان کنند.
مردی که رفته بود سر رحمت را بیاورد، همینطوری به دست مردم افتاد، بعد هم پلو مرغ توی شکمگرسنهها رفت و کوزههای شیره و خرمای شاهی از مطبخ افتاد وسط میدان شهر و بعد هم تا پادشاه و وزیر بجنبند رحمت دستور داد مردم بروند توی اتاق شاه استراحت کنند و شهر به همریخت و رحمت گریخت.
میگویند مردم دیگر از آن عمارت بیرون نرفتند و جنگ وقتالی شد بین سربازان و مردم و دستآخر شاه هم جانش را برداشت و فرار کرد به کشور همسایه اینوری یا آنوری و وزیرش را گرفتند و خدا میداند کجا فرستادندش.
اما هرچه دنبال رحمت گشتند پیدایش نکردند، بعضیها میگفتند مادرش را برداشته و از شهر رفته.
بعضیها هم میگفتند توی روستا با همان خرس نمایش میدهد و خوش و خرم است و روی سرش موی عاریه میگذارد و وقت خندیدن یکدندان طلا دارد.
هرچه بود پادشاه بعدی که آمد، به جنگ یا به صلاحدید وزیران دیگر، چون گویا رفتنی نبودند این سلسله شاهی، حکم به پایان بازی میر نوروزی داده شد.
بعد هم شاه تازه گفته بود از رحمت زحمت زیاد رسید و بعد هم دستور داده بود مردم بهجای این کارها شب عید مهمان ما باشند.
با هر خرید از روستاتیش در توسعه روستاها مشارکت می کنید .
-
عروسک شاماران2,800,000ریال
-
عروسک دست ساز بومی الاغ مهربون قلعه قافه بالا 3700,000ریال
-
عروسک دست ساز بومی الاغ مهربون قلعه قافه بالا 1650,000ریال
-
عروسک بی چهره بومی قلعه قافه (آروسک)1,400,000ریال
-
آویز گره سرشتی آبی قرمز950,000ریال
-
آویز گره سرشتی سرمه ای سفید950,000ریال
-
آویز گره سرشتی بزرگ آبی فیروزه ای زرد950,000ریال
-
آویز گره سرشتی سبز قرمز950,000ریال